هر کو به خرابات مرا راه نمايد

شاعر : سنايي غزنوي

زنگ غم و تيمار ز جانم بزدايدهر کو به خرابات مرا راه نمايد
ايزد در فردوس برو بر بگشايدره کو بگشايد در ميخانه به من بر
در شهر شما کس را خود مزد نبايداي جمع مسلمانان پيران و جوانان
رفتن به خرابات ورا شرم نيايدگويند سنايي را شد شرم به يک بار
کالا به خرابات مرا دل نگشايددايم به خرابات مرا رفتن از آنست
کمتر غمم اينست که گويند نشايدمن مي‌روم و رفتن و خواهم رفتن